• وبلاگ : پادشاه خوبي ها
  • يادداشت : خاطرات روز شيريني كه تلخ بود
  • نظرات : 6 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دردهاي من

    جامه نيستند

    تازتن در آورم

    چامه و چکامه نيستند

    تا به رشته ي سخن در آورم

    نعره نيستند

    تا زناي جان بر آورم

    دردهاي من نگفتني

    دردهاي من نهفتني است

    دردهاي من

    گر چه مثل دردهاي مردم زمانه نيست

    درد مردم زمانه است

    مردمي که چين پوستينشان

    مردمي که رنگ روي آستينشان

    مردمي که نامهايشان

    جلد کهنه ي شناسنامه هايشان

    درد مي کند

    من ولي تمام استخوان بودنم

    لحظه هاي ساده ي سرودنم

    درد مي کند

    انحناي روح من

    شانه هاي خسته ي غرور من

    تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است

    کتف گريه هاي بي بهانه ام

    بازوان حس شاعرانه ام

    زخم خورده است

    دردهاي پوستي کجا؟

    درد دوستي کجا؟

    ( مرحوم قيصر امين پور)